زورقی طوفان زده در میان بارش تردیدها(م)...
در تلاطم , در نبرد دیروزها , امروزها...
می گریزم من زخود, در عبور از کوچه های خویشتن
من کی ام, این من که در من گم شده ست این روزها...
می گریزم سوی فردا و خیال خام خویش
در کشاکش در ستیز بخت بی فرجام خویش...
........
...
-----------------------
پ.ن1:به یاد قدیما! از همون موقع تا حالا هنوز در تلاطم...!
پ.ن2:گاهی وقتاهم یه جمله ای اون وسط می پره که نمی دونی کجا جاش بدی!:
1.در درونم راه می پیماید منِ زندانی زندان خویش
2.می روم اما دهم جان در میان دام خویش
پ.ن3:عکس از مهدی فتحی.
(دوتا عکس بوده که مختصری روش کار کردم!)
"در درونم راه می پیماید منِ زندانی زندان خویش"
از این خیلی خوشم اومد.
عکسش عالی بود.
خوشحالم ...
لطف داری.
سپاس فراوان...
بی خیال، مشکلی نیس
اگه می خوای پاکش کنم؟
خیالی نیست!
خودت عکاسی نمیکنی؟
فعلن نه! دوربینم خرابه!
حرفه ای هم نه! ولی درآینده ای نزدیک...
یه کم رو عکسا کار می کنم!
سلام.
زیبا لود...
شعر از خودتون بود؟
سلام...
بااجازه ی بزرگان,بله...!
:دی
سپاس فراوان...
سلام.
خیلی زیبا بود.
این قطعه شعر رو از منزوی تقدیمت می کنم:
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و او را ز بلندای آسمان به سوی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل بیمار من پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود.
....
اگه اشتباهی توش هست به بزرگواری خودتون ببخشید .چون کتابش رو نداشتم از خودم نوشتم.
سلام...
ممنون نظر لطفته...
بابت هدیه ی زیباتون هم بی نهایت سپاسگذارم....
زورقی از گل یاس
برکه ای آبی و آرام و زلال
نه نشد
قسمتم از تو و آبی نگاهت افسوس
زورقی یاس نبود
و نشد خواب من و دل با تو و دست تو تعبیر شود
زندگی خواب نبود
زندگی معرکه ی عشق و دل و آب نبود.....
عالیه عزیزم....خیلی زیباست.......خیلی.....
من ایرادی ندیدم توش و از خوندنش لذت بردم:)
مرسی عزیزم...